پنج شنبه  11  خرداد ماه  1402





            يکشنبه  26  مهر ماه  1388  ساعت 11:05  قبل از ظهر     به وقت تهران

         موضوع : هر چه که مرا نابود نکند قوی ترم می کند...

         درود بر زيبا
   
   
    شنيدين که می گن شتر مرغ هنگام خطر سرش رو زير خاک می کنه يا می گن فلانی سرش رو مثل کبک تو برف کرده!
    ِمثل کبک سرش را زير برف کرده است : گمان کند که عيب های او را نبينند. گويند کبک سر زير برف کند و چون در آن حال کسی را نبيند پندارد که ديگران نيز او را نبينند . ( امثال و حکم دهخدا )
    چرا کبک و شترمرغ نتونستن بياموزند که اين طور نيست که چون اونها ديگران رو نمی بينند، ديگران هم اونها رو نمی بينند. می تونه دو دليل داشته باشه؛ يا در اين حالت شکار شدند و از بين رفتن و نياموختن که آموخته هاشون به نسل بعدشون منتقل بشه. يا جان سالم بدر بردن که باز فکر کردن که کارشون نتيجه بخش هست و همين روش به نسل بعدشون منتقل شده.
    البته شايد بشه به روش دکتر اسکينر بهشون آموزش داد. دکتر اسکينر روش شرطی کردن رو ارائه داده که در يادگيری، کاربرد بسياری داره. دستگاهی که اسکينر ساخته به اين صورت هست که قفسی برای موش آماده شده و اهرمی در اون قرار داره . اگه موش به طور تصادفی اون اهرم رو فشار بده به طور اتوماتيک يک تکه غذا به داخل قفس انداخته می شه. يک موش که قبلن در چنين قفسی نبوده در اين قفس قرار داده می شه. موش داخل قفس می چرخه و به همه جا سرک می کشه. به طور تصادفی اهرم رو فشار می ده و غذا دريافت می کنه. بعد از چند بار فشار تصادفی اهرم ، رابطه بين غذا و اهرم رو درک می کنه و زود زود اهرم رو برای دريافت غذا فشار می ده. اين يعنی يادگيری از طريق تقويت که توسط اسکينر ارائه شده. اينجا چند تعريف رو هم بيان می کنم؛ روش تقويت مثبت يعنی دادن چيزی خوشايند بعد از انجام عمل درست و تقويت منفی يعنی حذف عامل ناخوشايند بعد از انجام عمل درست. تنبيه مثبت يعنی ارائه چيزی ناخوشايند در قبال انجام عمل نادرست و تنبيه منفی يعنی حذف چيز خوشايند در قبال انجام عمل نادرست.
    در مورد کبک ها به نظر می رسه که يک عمل نادرست براشون جا افتاده که شايد بشه از طريق تنبيه مثبت يعنی ارائه يک چيز ناخوشايند اين عمل رو بازداری کرد. شايد هم اسکينر بتونه با تقويت مثبت کاری انجام بده چون اسکينر با تنبيه ميونهء خوبی نداشته.
    برای ارائه تنبيه مثبت برای يادگيری می شه چند تا کبک رو در محيطی نگهداری کرد و بعضی وقت ها بهشون نزديک شد و هنگامی که احساس خطر کردند و سرشون رو زير برف يا خاک فرو بردند بهشون ضربه ای وارد کرد که مجبور بشند بدوند(هرچه که مرا نابود نکند قوی ترم می کند). شايد بعد از چندين بار متوجه بشند که روش سر زير برف بردن فايده ای نداره و لازمه که هنگام خطر بدوند. بعد از چند نسل از اين کبک ها، ديگه روش سر زير برف بردن رو به کار نخواهند گرفت.
   
    حالا می خوام به موضوع اصلی بپردازم. وقتی من از ذهن قوی زن صحبت می کنم و در ادامه از استفاده نادرست از اين ذهن که در مقاله زن سالاری و يک مقاله قديمی بهش اشاره کردم می نويسم دوستانی می پرسند که منظور من از استفاده نادرست از اين ذهن قوی دقيقن چی هست. اينجا اين رو يادآوری کنم که بسياری از مطالب من در دنباله هم هست و بسياری هم که در ظاهر با هم مرتبط نيستند چون نگرش من رو نشون می دن می تونن برای درک بهتر مطالب ديگه مفيد باشند. دوستان بسياری سوال هايی می پرسند که در مطالبم بهشون پاسخ گفتم و يا اظهار می کنند که چرا دير به دير می نویسی؟ که در جواب می گم همه نوشته هام رو خوندين که منتظر مطلب جديد هستين؟
    در اين مقاله می خواستم که تا حدودی روش رفتاری زنان در ايران رو توضيح بدم تا شايد بتونه راه گشا باشه. اول ربطش رو با اول مقاله بنويسم. اغلب زنان ايران فکر می کنند که چون خودشون نمی بينند طرفشون هم نمی تونه ببینه ( مثل کبک ). حالا سوال پيش می یاد که من که گفتم ذهن زن قوی هست حالا چطور می گم که خيلی چيزها رو نمی تونن ببينند. ذهن زن قوی هست اما برای استفاده از اين ذهن بايد آموزش ديد. در هر زمينه ای که آموزش ببينند خوب عمل می کنند. درک ، نگرش ، ديدن هم آموزش لازم دارن. يک زمانی بود که می گفتند مردها ما رو محدود کردن و به اين دليل هست که ما آموزش خوب نداريم در نتيجه اگر هم خوب عمل نمی کنيم تقصير مردهاست. در زمان حاضر امکانات برای زن ها بيشتر از مردهاست ، قبولی دخترها در دانشگاه هم که بيشتر از پسرهاست اما هيچ تفاوتی در رفتار دخترها ديده نمی شود. اين موضوع به هيچ عنوان به امکانات و آموزش و قوانين مربوط نمی شود. اين موضوع به فرهنگ جامعه ما که از خانواده ها ناشی می شه مربوط می شه. قشر کمی که فهيم هستند مورد صحبت نيست. مورد صحبت اکثريت زنان جامعه ماست. بله شايد مادربزرگی بوده که بسيار فهميده بوده و درک متقابل داشته ، شايد الان هم زنانی هستند که درست عمل می کنند اما اکثريت زنان ، در نگرش و در نتيجه در رفتار و عملکرد مشکل دارند و ارتباط ها با جنس مخالف رضايت بخش نيست.
    اينکه اشاره کردم که اگر آموزش ببينند خوب عمل می کنند؛ برای آرايش کردن وقت صرف می کنند و بسيار خوب می آموزند و بسيار خوب عمل می کنند اما نمی دانند که جلب اوليه جنس مخالف را انجام خواهند داد اما ادامه را چه خواهند کرد؟
    زنان در ايران لوس شدند، چون هر کاری که می کنند مردان برای جلب نظرشون نازشون رو می کشند. اين موضوع تا وقتی ادامه پيدا می کنه که مرد خسته بشه. مرد در اکثر موارد مشکلات رفتاری زن رو ناديده می گيره و به ارتباط و لذت ارتباط اهميت مي ده و اميدوار هم هست که شايد به مرور رفتارهای زن بهبود پيدا کنه و ارتباط درونی بهتری رو برقرار کنند، اما از اونجاييکه زن مورد مهر قرار می گيره فکر می کنه که درست رفتار می کنه و وقتی مرد، ديگه خسته می شه و تحملش تموم می شه و زن رو رها می کنه، زن فکر می کنه که مرد استفاده اش رو کرده و اون رو رها کرده و فکر نمی کنه که مشکلی وجود داره و مردها رو مقصر می دونه و در ضمن چون مردان بسيار ديگری هستند که هنوز نمی شناسنش و نازش رو می کشند باز مشکل رو از مرد قبلی می دونه و سعی نمی کنه که در خودش تغييری بده و ارتباطش رو بهينه کرده و حفظ کنه. حال اگه مرد به خاطر بهينه کردن و حفظ ارتباط شروع کنه به انتقاد، زن فکر می کنه که از چشم مرد افتاده يا پای يکی ديگه در ميونه. مرد هرچی که سعی می کنه نتيجه عکس می گيره. چرا؟ چون زن سعی نمی کنه خودش رو تغيير بده. به خودش نگاه نمی کنه. اگه هم مشکلات خودش رو ببينه باز به خاطر نبود آموزش صحيح با مرد همدل نمی شه و رفتار درست رو در پيش نمی گيره. در عوض چه کار می کنه؟ شروع می کنه به رفتارهای عشوه گرانه برای جلب مرد. چون می دونه که مرد با اين روش ها تسليم میشه. با لمس تصادفی مرد، با آرايش، نشان دادن بيشتر برجستگی های خود، مرد رو به سمت خودش جلب می کنه. اين همون روش کبک هست. مشکلات خودش رو نمی بينه فکر می کنه ديگران هم نمی بينند. پس سعی می کنه از روش تحريک استفاده کنه. در مورد کبک نوشتم که دو دليل باعث ادامه اين روش در کبک ها شده. يا نابود شدند يا جواب گرفتند. در مورد زن هر دو با هم اتفاق می افته ؛ يعنی هم جواب می گيرند هم نابود می شند. جواب می گيرند به اين صورت که مردان به ناز کشيدن ادامه می دن و نابود می شند به اين معنا که زن در ديد مرد به يک وسيله سکس تبديل می شه (نه يک همدم و همسر) که اين به معنای نابودی زن هست. اين روش سطح پايين چندبار در مورد يک مرد ممکنه جواب بده؟ در هر بار که مشکلی پيش می ياد و مرد ناراحت می شه و از زن انتقاد می کنه و زن به جای ريشه يابی رفتار و تصحيح رفتار اصلی، عشوه گری پنهان رو در پيش می گيره، مرد منتظر می مونه. بعد از مدتی که مرد کم کم آروم می شه، هنوز اتفاقی در رفتار زن رخ نداده. مرد به اين نتيجه می رسه که اتفاقی رخ نخواهد داد و لازم هست که خودش با ناراحتی خودش کنار بياد و به عشوه های زن پاسخ می ده و ارتباط از نو در ظاهر خوب می شه. اما در ظاهر. به خاطر اينکه مشکل رفع نشده فقط کنار گذاشته شده. اين ارتباط تا کی دوام می ياره؟ به آستانه تحمل طرفين بستگی داره. مرد چند تا از اين مشکلات رو در خودش می تونه حبس کنه؟ زن در چند بار می تونه به عشوه گری ادامه بده و به لجبازی نيافته؟ اينکه اگر زن تلاش در آموزش خود برای تغيير رفتار اصلی انجام نده مرد در چندمين بار به انزجار دچار می شه و ديگه عشوه گری اثر نمی کنه و ترک رو پيشه می کنه. بعد از انزجار حتا ديگه هنگام سکس هم اون رفتارهای نادرست زن جلوی چشمش مياد و سکس هم حالت روحانی خودش رو براش از دست می ده و به يک عمل مکانيکی تبديل می شه. اما زن اگر خسته بشه عشوه گری رو هم کنار می زاره و به جای درک مشکل، مقابله به مثل می کنه و ناراحتی مرد رو با ناراحتی پاسخ می ده که باز به شکست ارتباط می انجامه که همه اين موارد در جامعه ما بسيار ديده می شه . مگه ارتباط رو برای چی ايجاد کرديم؟ می خواهيم به کجا برسيم؟ چرا برای حفظ ارتباط تلاشی نمی کنيم؟ ترس، عامل مهمی می تونه باشه برای رفتارها. ترس از اينکه اگر من کوتاه بيام اون پررو می شه و ديگه نمی شه کنترلش کرد و به قولی بايد همش کولی بدم. اگه هر دو طرف صادق و سالم باشند هيچکدوم راضی نمی شه که کولی بکشه.
    تنها راه حل مسئله شناخت هم ، شناخت خود ، شناخت ارتباط ، شناخت خواست ها و شناخت بسياری موارد هست که وقت و زحمت لازم داره تا مسائل به جای کنار گذاشته شدن حل بشند. در ايران امروز زن شناخت نداره ، نه از خودش، نه از طرف مقابلش، نه از ارتباط، نه اينکه می دونه چی می خواد، نه اينکه می دونه چی بايد بخواد( مبحث عزت نفس و شرف بماند برای بعد) نه می دونه طرفش چی می خواد. تا زمانی که زن برای اين شناخت ها زحمت نکشه ، اتفاقی نخواهد افتاد. اگر زن انتقادها رو نعمتی بدونه برای رشد خود (هر چه که مرا نابود نکند قوی ترم می کند ) شايد که بشه ارتباط رو نه تنها حفظ که بهتر هم کرد.
    حال لازم هست که به رفتارهای اشتباه زن يا مرد اشاره کنم . چه رفتارهای اشتباهی، زن با شناخت و نگرش اشتباه خودش انجام می ده. بی توجهی به خواسته های طرف مقابل، تحميل خواسته های خود با زيرکی، بی ادبی ، بی احترامی ، سلطه جويی ، لجبازی و رفتارهای بسيار ديگه که از ذهن قوی او ناشی می شه، اما مثل کبک فکر می کنه که طرف مقابلش متوجه نمی شه - مرد متوجه می شه ولی سعی می کنه ناديده بگيره وگرنه هيچ ارتباطی شکل نمی گيره- از نگرش زن ناشی می شند و برای تصحيح اونها به آموزش نياز هست.
    بارها نوشتم که عمده اين عدم شناخت ها از جداسازی دختر و پسرها در مدارس شکل می گيره. شايد مطرح بشه که در فاميل دخترها و پسرها با هم هستند پس می تونن به شناخت برسند اما ديدن يک يا دو پسر يا دختر در فاميل شناخت ايجاد نمی کنه و برعکس اين تفکر رو در اون ايجاد می کنه که همه دختر ها و پسرها مثل همين فاميلش هستند. تنوع و وسعت ارتباط می تونند باعث شناخت کامل تر و صحيح تر باشند. در حال حاضر نقش اصلی برای ايجاد شناخت توسط خانواده ها ايفا می شه که نتيجه مشهوده.
    حال اگه بخواهیم که از لحاظ روانشناسی این رفتار زن رو تشریح کنیم و تقويت مثبت از ديد اسکينر رو در نظر بگيریم لازم هست که ببينیم چه چيزی باعث تقويت اين رفتار در زن شده. زن وقتی که مورد توجه قرار می گيره هرگونه رفتاری رو که بلد بوده بروز می ده. مرد بدون توجه به اينکه آن رفتار مناسب و در شأن هست به توجه و ابراز علاقه و محبت خودش ادامه می ده تا ارتباط رو ايجاد کنه. اين موضوع باعث می شه که رفتار زن تقويت بشه بدون توجه به بد بودن يا خوب بودن رفتار. يعنی با وجود عمل نادرست ، چيز خوشايند ارائه می شود و آن عمل نادرست تقويت می شود. شايد که يک نمونه ساده بتونه مطلب رو روشن کنه. دختر و پسر هر دو از هم انتظار دارند که درست رفتار کنند. اين رفتار درست در ابتدای ارتباط از نظر طرف مقابل هنوز برای ديگری تعريف نشده است. به طور مثال هر دو انتظار دارند که در صورتی که طرف مقابل اشتباهی مرتکب شد، عذرخواهی کند. با وجودی که دختر اين انتظار را از طرف مقابل دارد، خود انجام نمی دهد و پسر هم ناديده می گيرد. اين ناديده گرفتن در ذهن دختر اين جمله را تداعی می کند که رفتار من درست است يا هر رفتاری که انجام بدم پسرها دنبال من خواهند بود. اين رو بارها خود از زبان دخترهای بی ادب شنيده ام. اين موضوع رو در مطلب ديگری توضيح داده ام که پسر اين موضوع رو در دل نگه می داره و بعدها يا با رنجش جدا خواهد شد يا تلافی خواهد کرد. حال اگر به جای ارائه رفتار خوشايند از طرف پسر تنبيه مثبت صورت بگيره يعنی حذف رفتار خوشايند در مقابل رفتار نادرست ، معمولن دختر ايرانی بلافاصله پسر رو ترک می کنه. که با نظريه اسکينر هم جواب نداره. يعنی اگه دختران ما درست تربيت می شدند بايد که به فکر می افتادند و به رفتار خود هم توجهی می کردند تا با تصحيح رفتار خود دوباره تقويت مثبت يعنی رفتار خوشايند دريافت کنند. بنابراين چون پسر به تجربه ديده که تقويت ها و تنبيه ها هيچکدام کارساز نيست به ناچار برای ايجاد ارتباط يک گوش خود را در و گوش ديگر خود را دروازه می کند تا به ارتباط که هدف هر دوشان هست دست يابند. اما اين موضوع که يک گوش پسر در و يک گوش دروازه می شود به يک عادت تبديل می شود و پسر بسياری از مسائل دختر را درک نمی کند و مشکل ديگری پيش می آيد که اينبار دختر مدعی می شود که پسرها ما را درک نمی کنند. اين موضوع ديگری است که نوشته مفصل ديگری نياز دارد، فقط اشاره کردم که این رفتارها زنجيره وار به هم مرتبط هستند.
    به هر حال اين رفتارهای اشتباه منجر شده به يک سری ارتباط های سطحی که برای مقاصد مقطعی ايجاد می شند. چون هر دو طرف به اين نتيجه رسيدند که طرف مقابلشون درک لازم رو نداره و فقط بايد به فکر خود بود. حالا پسرها فقط دنبال يک همراه برای تامين نياز سکس خود هستند به جای به دنبال همسر و همدم بودن و دخترها هم برای مقاصد مالی و سکس خود با پسرها ارتباط برقرار می کنند و بعد از مدتی به دنبال ديگری می روند.
    چه خوب بود که اين قابليت ذهن زن در مسير عشق ورزيدن آموزش می ديد و به جای عشوه گری و آرايش و زيرکی که با مهارت اجرا می شوند عشق ورزی با مهارت اجرا می شد.
   
    شاداب باشيم با مهرورزی
   
    سينا
   
   
 

حتمن مطالب آرشيو را مطالعه فرماييد 

نظرات شما ...

لينک به اين مطلب  

 

 



            سه شنبه  7  مهر ماه  1388  ساعت 04:23  بعد از ظهر     به وقت تهران

         موضوع : قوانين چند همسری

         درود بر زيبا
   
    منظور من در مورد همسر ، همراهی ذهنی و جنسی دو نفر همجنس يا غير همجنس است که ممکن است قرارداد رسمی برای ارتباط بين اين دو نوشته شده باشد يا قراردادی رسمی نوشته نشده باشد.
    شايد اين تعريف کمی غيرمعمول به نظر برسد. توضيح اينکه؛ عقد قرارداد ازدواج بين دو نفر يک ارتباط قرارداد نوشته است و دوست پسری و دوست دختری يک ارتباط قرارداد نانوشته است. توضيح ديگر اينکه در انگليس برای ارتباط بين دو همجنس نيز می تواند قرارداد تعريف شود. و منظور از همراهی جنسی ، وجود برخی احساس ها در طرفين است که از نيروی اصلی جنسی ناشی می شود. من به همه اين ارتباط ها، همسری می گويم.
    هر قانونی برای کاهش آسيب ها تبيين می شوند. البته قبلن نوشته ام که آسيب ها را نمی توان به صفر رساند اما می توان تلاش کرد که آنها را به حداقل برسانيم. از آنجاييکه در جوامع مختلف مقوله چند همسری وجود داشته است، لازم ديدم که در مورد کاهش آسيب های آن بنويسم.
    در جامعه ما ارتباط دختر و پسر ، زن و مرد به راحتی اتفاق نمی افتد و عوامل مختلفی مانع ارتباط درست است. يکی از عوامل ، نگرش جامعه به اين ارتباط است که با وجود اينکه اين نگرش تا حدودی باز شده است اما هنوز به دليل اين نگرش اکثر اين ارتباط ها در خفا انجام می گيرد. عامل ديگر، رفتار دو جنس نسبت به هم است که از روی شناخت نيست و درست عمل نمی شود. اين عوامل در تک همسری مشهود است و در چند همسری هم تعميم شده است.
    در جامعه کنونی، چند همسری بسيار اتفاق می افتد که با وجود اينکه همه آنها سعی می شود در خفا باشد اما بيشتر آنها آشکار می شوند. بنابراين لازم است که قوانينی نيز همچون تک همسری برای آن تبيين شود تا آسيب ها کاهش يابند.
    اولين عامل، نگرش جامعه هست که در مورد تک همسری نيز هنوز نگاه و ديد خوبی ندارد، بنابراين از نظر ديد جمعی نمی توان انتظار داشت که چند همسری مورد قبول واقع گردد بنابراين عامل قابل بررسی، عامل ديگر يعنی رفتار بين همسران است. از آنجاييکه رفتار بين همسران در ارتباط تک همسری را بسيار مورد بررسی قرار داده و کتاب ها نوشته اند، من در اين مقاله به آن نمی پردازم هرچند که بسيار مهم است.
    موضوع اين نوشته چند همسری است. چگونه رفتار کنيم تا بتوانيم در حين اينکه ارتباط های متعددی داريم، رابطه های درست و راضی کننده ای داشته باشيم.
    در مذهب اسلام به چند همسری اجازه داده شده است اما به شرط مهم برگزاری مساوات و عدالت. چرا در اين مذهب به چند همسری اجازه داده شده است. به دليل اينکه چه اجازه داده شود و چه اجازه داده نشود اين اتفاق خواهد افتاد پس چه بهتر که در مورد آن صحبت شود و قوانينی برای آن تبيين شود تا از آسيب های احتمالی و حداقل قابل پيش بينی، پيش گيری گردد. اما در مذهب اسلام فقط به چند همسری مرد اجازه داده شده است و به زن به عنوان جنس دوم نگاه شده است. از آنجاييکه همچنانکه نوشتم اگر اجازه داده شود يا اجازه داده نشود در هر صورت اين اتفاق خواهد افتاد و از آنجاييکه نگاه من به هر دو جنس برابر هست - هرچند که تفاوت هايی در اين دو جنس وجود دارد - در اين نوشته در مورد چند همسری ، نظر من در مورد هر دو جنس است.
    حال همانطور که اشاره شد در مذهب اسلام تنها شرط چند همسری مرد، رعايت عدالت بين همسران است. اين شرط بسيار مهم ، تنها شرط اين مسئله مهم قرار داده شده است. خواستم اشاره ای کرده باشم به تنها قانون نوشته شده چند همسری موجود جهان و اصل مهم آن که می تواند مورد تعمق قرار گيرد.
    اما نظر من؛ اصل اول در ارتباط چند همسری ، قبول اين ارتباط است. پس اصل اول ؛ پذيرش دو طرف است. اين اصل در درون خود يک اصل بسيار مهم را نهفته دارد و آن آشکاری نگرش هاست. به اين معنا که طرفين بايد که با هم روراست و صادق باشند. اين اصل مهم( صداقـت که اميدوارم در مقاله های بعد بتوانم به آن بپردازم)، پيش نياز همه ارتباطات است که جزو قوانين پايه محسوب می شود و می توان از آن به عنوان اصل پايه نام برد. همه اصول اين اصل پايه را در درون خود نهفته دارند. پس اصل اول اين را بيان می کند که اگر يکی از طرفين اين گونه ارتباط را قبول نداشته باشد بهتر است که ارتباط را به يک ارتباط معمولی محدود کند تا از آسيب های بسيار بعدی مصون بماند. با وجودی که قطع يک ارتباط خود يک آسيب در پی دارد اما اين آسيب بسيار کوچکتر از آسيب های بعدی خواهد بود اگر رابطه را ادامه دهد در حالی که آن را کامل نپذيرفته است.
    اصل پايه ؛ صداقت
    اصل اول ؛ پذيرش چند همسری
    اصول بعدی در ارتباط چند همسری از آنجايي ناشی می شود که يکی از آنها به عنوان همسر اول يا شخص اول يا اولويت اول انتخاب می شود. برخی از افراد که چند همسری را برگزيده اند يکی از همسران را به عنوان همسر اول در نظر می گيرند و بقيه به عنوان همسران بدون اولويت خاص محسوب می شوند . برخی نيز اولويت خاصی به هيچ کدام قائل نيستند و اولويت اول وجود ندارد. می توان به سه گونه روش در چند همسری اشاره کرد.
    1- در کشورهای عربی يک مرد چند همسر بر می گزيند و با همه آنها از لحاظ ذهنی محرم است يعنی همه چيز برای همه آنها عيان است و اولويت همه با هم برابرند. در اين گونه ارتباط همه اولويت اول هستند. 2- در گونه ديگری از ارتباط که در ايران بسيار به چشم می خورد، يک مرد با چند زن ارتباط دارد يا يک زن با چند مرد ارتباط دارد که با هيچ کدام از آنها از لحاظ ذهنی محرم نيست و با همه آنها برابر رفتار می کند اما همه مسائل خود را برای آنها عيان نمی کند و فقط برخی اوقات با آنهاست. در اينگونه ارتباط اولويت ها برابر هستند و شايد کمی اولويت های متفاوتی داشته باشند اما هيچ کدام اولويت اول محسوب نمی شوند. 3- گونه سومی از چند همسری وجود دارد که يک مرد يا زن ، چند همسر برمی¬گزيند اما يکی از آنها اولويت اول و محرم اسرار است و بقيه سوگولی محسوب می شوند. اينگونه چند همسری شبيه چندهمسری مذهبی و رسمی است که يکی همسر رسمی و بقيه صيغه محسوب می شوند يا به طور غير رسمی ، به دوست دختر يا دوست پسر فابريک و دوست دختر و دوست پسر های ديگر تقسيم می شوند. اين روش در ايران هرچند به صورت پنهان، بسيار رواج دارد.
    هر کدام از اين روش ها که به طور غريضی و طبيعی يا به طور رسمی ايجاد می شوند ، اصول خود را دارند که برای ارتباط بهتر رعايت می شوند. اگر اين مرزبندی ها به طور روشن برای طرفين تعريف شده باشد ، طرفين اصول خود را درک خواهند کرد و بعد از پذيرش سعی خواهند کرد که خود را وفق دهند و يا پذيرش نخواهند داشت و رابطه را محدود يا قطع خواهند کرد. پس يادآوری هميشگی اصل پايه و اصل اول لازم است.
    برای روش اول، اصول، مشخص و تعريف شده است که همان رعايت مساوات و عدالت است. چون اولويت همه يکسان است و همه همسران در اولويت اول برای شخص قرار دارند، فرد سعی می کند که بين همسران خود مساوات را رعايت کند و همه را با هماهنگی، راضی نگهدارد. هرچند که همواره مشکلاتی خواهد بود اما فرد بايد سعی کند که دلشان را به دست بياورد و جبران کند. يعنی در وحله اول سعی می¬کند آسيب ها را در حداقل نگهدارد و در وحله ديگر آسيب های غيرقابل اجتناب را جبران کند.
    در روش دوم از آنجاييکه همسران، محرم همه اسرار نيستند، همسران فقط برای فرد چند همسر شناخته شده هستند و برای همديگر ناشناس هستند. بنابراين رعايت اولويت ها و برابری ها فقط به خواست خود فرد چند همسر هست و سعی دارد که دل همسران خود را راضی نگهدارد و همسران نيز به اين واقفند و چندان توقعی ندارند. هرچند که برخی به نسبت احساس و نگرش خود، ارتباط بيشتر را خواستارند که فرد چند همسر لازم است دلشان را بيشتر به دست بياورد تا ارتباط را به خوبی حفظ کند و آسيب را کاهش دهد.
    در اين نوشته صحبت از آسيب شد. هرچند به نظر می رسد منظور از آسيب مشخص باشد، اما در اينجا قبل از شروع شرح اصول روش سوم ، لازم می دانم که مثال هايي از آسيب بياورم تا روشن تر باشد. آسيب هايی چون ؛ احساس حسادت ، دلخوری ، دلگيری ، دلتنگی ، افسردگی ( چه افسردگی جسمی چه ذهنی)، احساس عدم اعتماد ، احساس عدم امنيت، احساس شکست غرور و عزت نفس، احساس عدم توجه و عدم عدالت که می توانند آسيب های بزرگ تر احساسی و رفتاری را نيز همچون رفتار خشونت آميز ، افسردگی مزمن ، ... در پی خود داشته باشند.
    در روش سوم همسری که در جايگاه اولويت اول است و همچنين همسران ديگر جايگاه خود را پيش همسر خود می دانند. بعضی مايل نيستند که در جايگاه اول باشند و برخی مايل نيستند در جايگاه غير اول باشند و برخی هم اهميت نمی دهند که در چه جايگاهی قرار داشته باشند و بسته به خواسته ها ارتباط ها شکل می گيرند. اما اصول رفتار در جايگاه های مختلف و با همسران جايگاه های مختلف متفاوت است.
    افرادی هستند که با شخصی چند همسر ارتباط برقرار می کنند و اظهار می دارند که مهم، وجود ارتباط است و همچون روش دوم ارتباط چند همسری نيازی به ارتباط صميمی از نوع اولويت اول ندارند. اينگونه افراد به جايگاه های غير جايگاه اول رضايت دارند تا ارتباط را ايجاد و حفظ کنند و از ارتباط بهره خود را می برند زيرا که يا او را دوست دارند و به هر ارتباطی با او راضی هستند ولو اندک و يا به سکس می انديشند و همين که از سکس بهره مند می شوند کافی است. افرادی هستند که فقط به جايگاه اول راضی هستند و اگر بدانند که همسرشان شخص ديگری را به عنوان همسر اول در نظر دارد، کل ارتباط را قطع يا آن را محدود به ارتباط معمولی می کنند.
    وضعيت جايگاه های ديگر يعنی غير اول مشخص است و رفتار همچون روش دوم چند همسری انجام می گيرد و هر گاه که امکان باشد همسرشان با آنها خواهد بود. اما وضعيت همسر اولويت اول تفاوت دارد. همسر اولويت اول محرم اسرار است و همه مسائل با او در ميان گذاشته می شود و اکثر اوقات با هم هستند. برنامه های خود را با هم چک و ست می کنند. هر دو اطلاع دارند که همسرشان ، ممکن است همسران ديگری داشته باشد ولی کنکاش نمی کنند و هر گاه که برنامه خاصی با هم نداشته باشند يا يکی از آنها کاری داشته باشد می توانند با همسران ديگر برنامه داشته باشند. پس اصل اولويت اول برای همسر اولويت اول ، اصل دوم برای اين روش محسوب می شود.
    اصل پايه ؛ صداقت
    اصل اول ؛ پذيرش چند همسری
    اصل دوم ؛ اولويت در هر برنامه ای با همسر اول است
    اين اصل، اولويت را در همه کار و همه¬ی برنامه ها به شخص اول قائل است و اگر برنامه ای نباشد به همسران ديگر می توان پرداخت. به طور مثال وقتی همسر اول در مسافرت است می توان به همسران ديگر پرداخت و هنگامی که همسر اول از مسافرت برگشت اولويت با همسر اول است.
    اينگونه رسم است که همسران ديگر از وجود همسر اول آگاه هستند و بيشتر اوقات او را می شناسند تا به او حسادت نورزند و به فکر تصاحب اولويت اول نباشند.
    همچنان که نوشته شد همسر اول محرم اسرار است، می داند که همسرانی ديگر وجود دارد ولی ذهن خود را مشغول آنها نمی کند پس اصل سوم اين روش کنکاش نکردن همسر اول در وجود ارتباط های ديگر است. رعايت اصل سوم برای همسر اول اين حسن را دارد که ذهن خود را مشغول اوامری که به او مربوط نمی شود نمی کند و ذهن خود را بر روی احساس خود به همسر متمرکز می کند و به برنامه هايش می پردازد.
    اصل سوم ( برای همسر اول) ؛ کنکاش نکردن در وجود همسرانی با اولويت ديگر
    اين اصل هر دو طرف را از لحاظ ذهنی آزاد می گذارد که دغدغه ارتباط های ديگر را نداشته باشند به خاطر اينکه اولويت با اين ارتباط است.
    ممکن است که يک شخص برای يک نفر شخص اول و برای افراد ديگر در جايگاه اولويت های ديگر باشد. و همچنين ممکن است که در يک ارتباط، يک طرف، برای همسر خود جايگاه اول قائل باشد اما همسرش برای او جايگاه اول قائل نباشد.
    اين سه اصل برای جايگاه اولی بيان شد که در آن دو طرف برای هم اولويت اول محسوب می شوند در حين اينکه ارتباط های ديگری هم دارند.
    در پايان به موضوع محرميت ذهنی می پردازم. در اين مقاله من به محرم بودن برای اولويت اول اشاره کردم. شايد که متوجه شده ايد منظور از محرم بودن، محرم ذهنی است نه جسمی. در اين نوشته من به درجه ارتباط جسمی اشاره نکردم ، چون هر درجه از ارتباط جسمی یه غرايز و احساس ها مربوط می شود و مورد بحث من نيست. به نظر می رسد که در هر ارتباطی ، احساس و نگرش و در نهايت پذيرش مهم تر از جسم و غريزه است که با طبقه اجتماعی بی ارتباط نيست. به طور مثال در مورد ارتباط کاری نيز بارها ديده شده که عزت نفس به پول ارجحيت داده شده است. در ارتباط جنسی نيز در اولويت های بالا، عزت نفس بر مسائل ديگر ارجح است. بنابراين اگر عزت نفس شخص اول در مقام خوبی ارضا شود می تواند ارتباط های جنسی و جسمی ديگر همسر خود را یه راحتی هضم کند.
    در نهايت اينکه محرميت ذهنی بر محرميت جسمی مقدم است و در مقام بالا محرميت جسمی بعد از يا همزمان با محرميت ذهنی اتفاق می افتد. و در جايگاه هايی که محرميت جسمی وجود دارد اما محرميت ذهنی اتفاق نيافتاده است ، يک ارتباط سطحی را برای ارضا يک يا چند موضوع خاص ايجاد کرده است.
    و همچنين است در مقام بالا که حجاب ذهنی بر حجاب جسمی مقدم است و در جامعه ای که بر حجاب ذهنی تأکيد کمتری شده و حجاب جسمی در اولويت اول قرار داده شده باشد جز به هم ريختگی ذهنی و فرهنگی نخواهد داشت. با اين جمله در نهايت به عاملی اشاره کردم که سبب نگرش خاص جامعه ما در مورد ارتباط است که قابل تعمق است اما به اين زودی در ذهن ها قابل حل و هضم نيست.
   
    شاداب باشيم در هوشياری
   
    سينا
   
   
 

حتمن مطالب آرشيو را مطالعه فرماييد 

نظرات شما ...

لينک به اين مطلب  

 

 



            يکشنبه  22  شهريور ماه  1388  ساعت 05:03  بعد از ظهر     به وقت تهران

         موضوع : زن سالاری

        
   
    درود بر زيبا
   
    فرويد در نظريه شخصيت، برای مردان، وجود عقده اديپ که اضطراب اختگی را شامل می شود و برای زنان ، وجود عقده الکترا که غبطه آلت مردانه را شامل است، عنوان کرده است. عقده اديپ براساس نمايشنامه اديپ شهريارکه اديپ جوان ( پسر) پدرش را می کشد و با مادرش ازدواج می کند ، نام گذاری شده و عقده الکترا براساس يک اسطوره يونانی که الکترا ( دختر) برادرش را با نيرنگ وادار به کشتن مادر و معشوق مادرش می کند ، نامگذاری شده است. منظور از عقده اُديپ ، رشک به پدر و در نتيجه ترس از پدر و اضطراب اختگی که در نهايت همانندسازی با پدر را در پی دارد و منظور از عقده اِلکترا ، رشک به مادر، سرزنش مادر به خاطر نداشتن آلت مردانه و غبطه داشتن آلت مردانه و عشق به پدر که در نهايت احساس کهتری را به همراه دارد می باشد. در نهايت اينکه دختر در کودکی احساس می کند که آلتش را از دست داده و پسر در کودکی می ترسد که مبادا آن را از دست بدهد.
    خانم دکتر کارن هورنای با نظريه غبطه آلتی در زنان مخالف بود و در مقابل اعتقاد داشت که مردان به دليل توانايی مادر شدن زنان، به آنان حسادت دارند و وجود غبطه رحمی را در مردان عنوان کرد. طبق نظر هورنای، مردان سعی می کنند غبطه خود را با پيشرفت در کارهايشان و تلاش برای کسب موفقيت های برتر نسبت به زنان جبران کنند. 1
    هورنای برخلاف فرويد فقط در مورد غبطه مردانه نظر داده و در مورد زنان ، غبطه ای را بيان نکرده است.
    از اين مبحث که بسيار پيچيده است که بگذريم کارن هورنای نظر ديگری را در تفاوت مردان و زنان بيان داشته که جالب است. يکی از نظرات خانم هورنای در مورد روش انديشيدن زنانه و مردانه است که بيان می دارد روش انديشيدن زنان و مردان با شکل آلت آنها مرتبط است. از آنجايی که آلت مردان در ظاهر و در ديد آنها قرار دارد ، روش انديشيدن آنها نيز واضح و عينی است اما از آنجاييکه آلت زنانه در درون شکم و پنهان است روش انديشيدن آنها هم انتزاعی است. از آنجاييکه زنان آلت خود را نمی بينند و سعی در درک آن از طريق تصوير سازی ذهنی دارند ، ذهن آنها بيشتر به روش انتزاعی عادت می کند اما مردان آن چيزی را که می بينند توصيف می کنند و ذهن انتزاعی در مردان ضعيف تر است. 2
    اين نظريه می تواند توجيحی باشد برای اينکه چرا زنان می توانند در حين رانندگی با تلفن همراه صحبت کنند و حواسشان به بغل دستيشان هم باشد و در مقابل، مردان می توانند مسيرياب های خوبی در رانندگی باشند. مغز از زمان کودکی نياز به تمرين و پرورش دارد و مغز زنان توانسته با انديشيدن انتزاعی از کودکی پيچيده تر شود. مردان نيز به لحاظ انديشيدن عينی ، قابليت های نقشه خوانی و جهت يابی و تمرکز بيشتر را تجربه کرده اند.
    اين تفاوت ها باعث شده تا زنان و مردان برای هم ناشناخته باشند و برای شناخت هم لازم است که روش های انديشيدن عينی و ذهنی را به طور متقابل بياموزند تا بتوانند روش انديشيدن همديگر را درک کنند تا از اين طريق يکديگر را بشناسند.
    از آنجاييکه مردان هرچه می انديشند و انجام می دهند واضح است، بسياری از کارهای آنها برای زنان قابل قبول نيست در حالی که آن کارها به نوع مرد مربوط می شود و طبيعت اوست. زنان هم اعمال طبيعی خود را دارند اما در عيان انجام نمی دهند و مردان را از وجود آنها آگاه نمی کنند. به همين صورت زنان چون اعمال واضح ندارند و پيچيده و در خفا عمل می کنند، اين برای مردان قابل قبول نيست و مردان در اين مورد ناراحت می شوند و زنان را موجودی پيچيده و پنهان کار عنوان می کنند و سعی دارند که اين پيچيدگی زنان را به گونه ای جبران يا تلافی کنند. اختلاف و مشکل از همين جا ناشی می شود که زنان با اعمال نهان ( نا آشکار) سعی دارند مردان را تحت سلطه در آورند(زن سالاری) و مردان در عيان در جهت سلطه بر زنان برمی آيند و اينجا مردسالاری بر زن سالاری می شورد.
    به نظر می رسد که هر دو نظريه پرداز ( فرويد و هورنای) حق دارند و هر دو جنس از هم احساس حقارت دارند و برای جبران اين احساس سعی دارند بر ديگری تسلط يابند. اين احساس حقارت از جنس مقابل ناشی شده و برای جبران آن نيز به جنس مقابل رجوع می شود. اگر از طريق روش های ديگری اين احساس پاکسازی شود و برای جبران آن سلطه جويی در پيش گرفته نشود به طور حتم بهتر خواهد بود.
    زنان بارها اذعان می دارند که مردان سعی ندارند ما زنان را بشناسند اما به اين دقت ندارند که خود کمکی برای شناختشان به مردان ارائه نمی کنند. مردان برای شناخت خود به زنان کمک می کنند چون همه انديشه خود و رفتار خود را عيان می کنند اما زنان با وجود انديشه و رفتار نهان خود از مردان انتظار دارند که آنها را بشناسند.
    در مقاله ديگری نيز نوشته بودم که زنان به جهت روش انديشيدن و پيچيدگی ذهن خود از مردان قوی تر هستند در اين مقاله آن موضوع را شکافتم و در نهايت تاکيد می کنم که زنان خود بايد برای شناساندن خود به روش سالم و صحيح اقدام کنند و از سلطه جويی دست بکشند و با خلوص انديشه و رفتار لطِف، انسان گرايی را حاکم کنند.
    هرچه شناخت دو طرف نسبت به روش انديشيدن و روش عمل جنس مقابل بيشتر می شود بهتر می توانند از اعمالی که به نظرشان عجيب و غیرقابل قبول می رسد چشم پوشی کنند. بنابراين دو راه برای خلوص و تلطيف به طور موازی لازم است. یکی اينکه از طريق از بين بردن احساس های حقارت و سلطه گری و خشونت به توسط مديتيشن و توجه که برای چشم پوشی کردن لازم است و ديگری از طريق شناخت جنس مقابل به توسط همراهی خالصانه و با شکيبايی هم.
    همديگر را دوست بداريم.
   
   
    شاد باشيم در هوشياری
   
    سينا
   
    1- کتاب نظريه های شخصيت نوشته شولتز
    2- کتاب روانشناسی زن نوشته کارن هورنای
   
   
   
 

حتمن مطالب آرشيو را مطالعه فرماييد 

نظرات شما ...

لينک به اين مطلب  

 

 



            چهار شنبه  10  تير ماه  1388  ساعت 04:16  بعد از ظهر     به وقت تهران

         موضوع : از قهوه خانه تا باشگاه

         درود بر زيبا
   
    در دوران نه چندان دور که هنوز تکنولوژی رشد نکرده بود در ايران در شهر ها و روستاها اکثر آقايان بعد از کار ، عصرها در قهوه خانه ها جمع می شدند و در مورد مسائل مختلف شهر و روستا با هم صحبت می کردند. در بعضی قهوه خانه ها هم نقالی بود که داستان های شاهنامه يا کتاب های ديگر را نقل می کرد. خانم ها هم در آن دوران در کوچه ها در فرصت هايی که به دست می آمد کنار درب منازلشان می نشستند و با همسايه ها تبادل نظر می کردند.
   
    در کشورهای اروپايی نيز مکان هايی به عنوان کافه ها و بارها برای حضور وجود داشت که اکثر آقايان و برخی خانم ها در آنجا حضور پيدا می کردند و خود را با گپ زدن و نوشيدن و موسيقی سرگرم می کردند يا غذايی صرف می شد. در اين کشورها اعيان و خواص به بارها مراجعه نمی کردند و در خانه همديگر حضور می يافتند و گپ می زدند. البته به مرور که رستوران های مجلل پديد آمد اعيان نيز با مراسم خاص خود برای صرف شام مراجعه می کردند. اما رستوران هايی که بار داشتند همچنان برای حضور عموم بودند.
   
    به مرور که زندگی ماشينی می شد ، نوع موسيقی در اين کافه ها و بارها تغيير کرد و در ايران راديو جای نقالی را گرفت.
   
    در اروپا اعيان برای مداومت حضور خود، مکان هايی را تدارک ديدند که همچون کافه های عمومی بود اما برای خواص بود و نياز به عضويت داشت. با اين روش ، آنها نيز می توانستند در مکان های مشخصی حضور داشته باشند و گپ بزنند و تبادل نظر کنند. اين مکان ها کلاب يا کلوپ ناميده شدند. که در ايران فرهنگستان زبان فارسی عنوان باشگاه را به معنی جای بودن و حضور به اين نوع مکان ها اطلاق کرد.
    اين باشگاه ها در اوايل تشکيل، مردانه بودند و عضو زن نداشتند که بعد ها باشگاه های مختلط نيز ايجاد شد. اين باشگاه ها با عنوان ها و اهداف مختلفی تشکيل می شدند و اعضای خاصی را می پذيرفتند. با گسترش علم و تکنولوژی و تغيير مشاغل و ايجاد اعتبارات شغلی جديد، باشگاه های مختص شغلی نيز ايجاد شدند. با گذشت زمان و تغيير شرايط ديگر باشگاه ها فقط به اعيان تعلق نداشتند، کارمندان يا افراد معتبر ديگر نيز در باشگاه ها عضو می شدند. برخی باشگاه ها فقط برای بودن تشکيل شده بودند و برخی با اهداف خاصی ايجاد شده بودند، اهدافی چون فرهنگ ، اقتصاد ، خيريه.
    در کتاب هشتاد روز دور دنيا نوشته ژول ورن در يک باشگاه اعيان در مورد سفر به دور دنيا شرط بندی می کنند و در يکی از داستان های شرلوک هلمز ، برادر شرلوک که جزو اعيان است باشگاه جديدی بنا کرده است که باشگاه سکوت نام دارد و افرادی که مايل نيستند صحبت کنند و فقط مايل هستند در جمع حضور داشته باشند و روزنامه بخوانند و نوشيدنی بنوشند عضو اين باشگاه می شوند.
   
    اين روش که روش بسيار مناسبی است که جايگزين کافه می شود چند حسن دارد؛ اول اينکه اعضا برای بقای باشگاه مبلغی پرداخت می کنند. دوم اين که افرادی که عضو اين باشگاه می شوند با ثبت نام ، تمام مشخصات خود را در اختيار باشگاه قرار می دهند که همه اعضا با اطمينان خاطر بيشتری در اين مکان ها حضور می يابند. سوم اينکه افرادی که در باشگاه هايی با اهداف مشخص عضو می شوند می دانند که می توانند با اعضای ديگر در موارد مشترکی تبادل نظر کنند و گپ بزنند.
   
    برخی باشگاه ها ترکيبی از بارها و رستوران ها و کلوب ها را طراحی کرده اند که هم غذا سرو می شود ، هم نوشيدنی و هم موسيقی دارند و بعضی از باشگاه ها ميز بيليارد هم دارند. اين نوع باشگاه ها همچون کافه ها هستند با اين تفاوت که عضو می پذيرند و بدون عضويت کسی وارد اين مکان ها نمی شود. اسم مهمان نيز با نام ميزبان او ثبت می شود و مسئوليت او با ميزبان است.
   
    اين نوع مکان ها و فرهنگ آن در اوايل سده 1300 وارد ايران شد و با حضور مستشاران در ايران اين باشگاه ها برای اعضای سفارت ها و دولتی ها تشکيل شدند.
   
   
    باشگاه انقلاب يکی از نمونه های اين نوع مکان ها هست که در ايران برای عموم ساخته شدند. اگر دقت شود با وجود اين که اين باشگاه پر از امکانات ورزشی است اما به آن عنوان ورزشگاه داده نشده و باشگاه ناميده می شود. چرا که با هدف بودن و حضور پيدا کردن تشکيل شده که انگيزه های حضور در اين باشگاه ، دويدن ، شنا کردن و ورزش های مختلف و يا حضور و نشستن و گپ زدن در کافه های اين باشگاه هستند.
   
    انسان موجودی اجتماعی است و از طريق اجتماع رشد می يابد. انسان همواره به دنبال روش هايی برای اجتماع و حضور در کنار هم بوده که اين باشگاه ها و کافه ها و ورزشگاه ها اين نياز را به شيوه مناسبی تامين می کنند.
   
    در اين عصر ماشين ، که ارتباط حضوری و فيزیکی انسان ها را کاهش می دهد ، ارتباط مجازی برای ادامه وجود ارتباط ايجاد شده اند که نمی توانند جايگزين حضور و جمع باشند. بنابراين برای انتقال فرهنگ و رشد افراد نياز است که باشگاه هايی ايجاد شوند تا اين نياز را تامين کنند.
   
    فرهنگسراها تا حدودی برآورنده اين نياز هستند اما برای سنين خاصی در نظر گرفته شده اند و نياز به فعاليت های خاص تعريف شده در آن فرهنگسراها باعث محدوديت شرکت کننده ها می شود و همه نمی توانند در آنها حضور يابند.
   
    گروه نيک انديشان نيز با هدف حضور و ارتقا تشکيل شده و باشگاه های مختلفی در درون خود پيش بينی کرده است. باشگاه نشست ها برای دور هم نشينی در نشست های هفتگی و تبادل نظر در نظر گرفته شده است. باشگاه کوه و گردش با دعوت دوستان به همراهی در کوه و گردش ها نياز با هم بودن و تشکيل اجتماعات را برآورده می کند. در حين اينکه هدف گروه نيک انديشان ارتقا شخصی با حضور در جمع است ، باشگاه ها روش اين گروه محسوب می شوند برای ايجاد انگيزه برای حضور و در کنار هم بودن و همراهی کردن هم با اهداف و مسئوليت پذيری مشخص.
   
    اميد که با همراهی هم و تشکيل باشگاه هايی برای حضور با روش مناسب برای انتقال داشته ها و استفاده بهينه از فرصت های زندگی و جلوگيری از اتلاف وقت جوان ها در خيابان ها يا گپ زدن های بی هدف ، گامی در جهت فرهنگ و رشد برداشته شود.
   
   
   
   
   
   
 

حتمن مطالب آرشيو را مطالعه فرماييد 

نظرات شما ...

لينک به اين مطلب  

 

 



            سه شنبه  11  فروردين ماه  1388  ساعت 03:53  بعد از ظهر     به وقت تهران

         موضوع : از خودم

         درود بر زيبا
   
    اين جسم و روان ما اولين وسيله ای است که در اختيار ماست ، در نگهداری و مراقبت آن بيشتر بکوشيم.
   
    توضيح اينکه به طور مثال برای رفاه خود اتومبيل می خريم ، از آن نگهداری می کنيم ، روغن عوض می کنيم ، قطعات آن را تعويض می کنيم. اما برای اولين و بهترين وسيله ما که اين جسم و روان ماست وقت صرف نمی کنيم و بدون برنامه ريزی از آن کار می کشيم ، ورزش نمی کنيم ، تغذيه نامناسب داريم و هنوز به سلامتی و رفاه و شادی فکر می کنيم.
   
    شاداب باشيم
   
    سينا
   
 

حتمن مطالب آرشيو را مطالعه فرماييد 

نظرات شما ...

لينک به اين مطلب  

 

 



            يکشنبه  6  بهمن ماه  1387  ساعت 11:50  قبل از ظهر     به وقت تهران

         موضوع : ساختار کيهان

         درود بر زيبا
   
   
    از وقتی که يادم می ياد در مورد خدا و کائنات خيلی فکر می کردم و سعی داشتم که بشناسمش. کتاب های مختلف در زمينه های مختلف پزشکی و عرفانی و فيزيک و مذاهب مختلف مطالعه کردم. کوه که می رفتم ، انرژی موجود در کوه ها در انديشيدن من خيلی به من کمک می کردند. تا اينکه در سال 1375 به شناختی در مورد کيهان دست يافتم که مطالعات بعدی من هم آن را تاييد می کند. در مورد اين شناخت خود صحبت کرده ام اما تاکنون مطلبی ننوشته ام. وقتی که به اين شناخت دست يافتم ناگهان خلائی در من ايجاد شد . ذهن به انديشيدن در اين زمينه عادت کرده بود و هنگامی که جواب را دريافت کرد احساس خلا يا رهايی کرد . اين احساس خلا کمی گيج کننده بود به خاطر عادتی که ذهن به انديشيدن داشت و اکنون احساس می کرد که چيزی ندارد که به آن بيانديشد. در اين مرحله که چند روز طول کشيد هم احساس سبکی داشتم هم احساس گنگ خلا که حال چه کنم. بعد از جمع و جور کردن افکارم با خود انديشيدم که اکنون می توانم در مورد اين ساختار بيشتر تحقيق کنم ، آن را برای خود روشن تر کنم و راه های بهره مندی از اين ساختار را بياموزم و روش هايی برای تشريح اين ساختار برای ديگران را نيز تجربه کنم.
   
    حال سعی دارم که شناخت خود را از اين کائنات بنويسم. تشريح سختی است اما تمام سعی خود را خواهم کرد . بارها در نوشته هايم از پزشکی، عرفان، فيزيک و علوم ديگر کمک گرفته ام تا قسمت های کوچکی از اين ساختار را بيان کنم اما تاکنون به طور کامل در اين مورد مطلبی ننوشته ام. اثبات های علمی را فقط نقل قول خواهم کرد و مرجعی برای آن ارائه نمی دهم و برای عرفان نيز مرجعی جز تجربه وجود ندارد. هر چند وقت يکبار سعی خواهم کرد اين متن را ويرايش و پربارتر کنم.
   
    اين همه مقدمه نوشتم چون شروع برای تشريح ساختار کيهان بسيار سخت جلوه می کند. می توانم از اينجا شروع کنم که کل کائنات به توسط يک عبارت بيان شده است اما توضيح اين عبارت ضروری به نظر می رسد و ممکن است که برداشت ها و توضيح های متفاوتی در اين زمينه وجود داشته باشد. آن عبارت که ساختار کيهان را نشان می دهد اين است ؛ " وحدت در کثرت". شايد دوستانی که اين عبارت را شنيده اند و تفسيری از آن را نيز در ذهن خود دارند نيازی نبينند که ادامه نوشته من را بخوانند اما ممکن است که تشريح اين عبارت از ديدگاه من متفاوت باشد.
   
    در ابتدا می خواهم بيان کنم که به چه چيزی اعتقاد ندارم. می خواهم تاکيد کنم که از نظر من دو يا چند چيز مجزا به نام های خدا ، کائنات و ... وجود ندارد. از نظر من يک کل وجود دارد که اين کائنات يا کيهان است. از نظر من اينطور نيست که خدايي وجود داشته باشد و آن خدا اين کيهان را ايجاد کرده باشد. اين کل، همان خدا، همان کائنات است، ازلی و ابدی. ديگر لزومی نمی بينم که مذاهب را تشريح کنم فقط به اين اشاره می کنم که همه سنن و مذاهب به دليل جهل انسان و کنجکاوی انسان و در ادامه برای زندگی بهتر ايجاد شده اند و به مرور که جهل کاهش يافته و شناخت بيشتر شده از چند خدايی به يک خدايی و در نهايت به عبارت " وحدت در کثرت" رسيده است.
   
    در ادامه می نويسم که در مورد اين کائنات به چه چيزی معتقدم. کائنات ، کل چيزی است که وجود دارد. حال اين کيهان چگونه است . عرفان بسياری از جنبه های اين کيهان را درک کرده است و فيزيک در مسيری که پيش گرفته است در حال شناسايی اين جنبه هاست. در مجموع ، دانسته های علمی و تجربه های عرفانی ما را به اين شناخت رهنمود می کند که اين کل دارای ابعاد بسياری است. برای تشريح اين ابعاد و چگونگی آنها به طور نمونه يک بُعد آن را ذکر می کنم که به تنهايی و جدای از بُعد های ديگر نيست؛ بُعد فيزيکی ( نمی گويم بعد مادی که در ادامه دليل را توضيح خواهم داد.) که ما می توانيم آن را به راحتی لمس کنيم و ببينیم ، يک بُعد اين کائنات است.
    کائنات يک کل است که بُعدهای مختلفی دارد. برخی به ماوراالطبيعه معتقدند و برخی معتقد نيستند . در زمان های نه چندان دور هنگامی که شخصی در دره ای فرياد می کرد ، اکوی صدای او پاسخی از خدا يا طبيعت تلقی می شد که به عنوان ماورالطبيعه شناخته می شد. اما با پيشرفت علم، امواج شناخته شدند و تا جايی پيشرفتيم که اکنون با ريزموج ها بوسيله موبايل با هم در ارتباط تنگاتنگ هستيم. جواب من به هر دو گروه ( معتقد يا غير معتقد به ماوراالطبيعه) اين است که اين ابعاد کيهان تا جايی که شناخته نشده اند ماوراالطبيعه ناميده می شوند و زمانی که شناخته می شوند از نظر اين دو گروه به شکل های متفاوتی تعبير می شوند.
   
    اينجا لازم است که نظر خود را در مورد ماده و فيزيک بيان کنم. از نظر من ماده که کل کائنات را در بر گرفته تمام ابعاد را در خود دارد و فيزيکی که اکنون ما آن را لمس می کنيم يک بعد از اين ماده است. علم فيزيک در حال شناسايی بعدهای مختلف اين ماده يا کائنات است. موج ، ماده نيست ، ولی يک بعد ديگری از اين ماده است. کسانی که به ماورالطبیعه معتقد نيستند معتقدند که علم فيزيک در حال شناخت اين عالم است و عالم ماوراالطبيعه وجود ندارد. کسانی هم که به ماورااطبيعه معتقدند معمولن معتقد هستند که چيزی غير از اين دنيا و ماده وجود دارد که در اين دنيا و ماده اثر می گذارد. نظر من در مورد کائنات همچون غير معتقدها به ماوراالطبيعه هست اما من آن بعد از طبيعت را که برای بشر ناشناخته است ماوراالطبيعه می نامم. معتقدان به ماورالطبيعه نيز آن را ماوراالطبيعه می نامند اما آن را آمده از جايي جدا از اين کائنات می دانند.
   
    چرا من نيز آن را ماوراالطبيعه می نامم. چون نظر من با معتقدان به ماوراالطبيعه نيز اشتراکاتی دارد. من به انرژی درمانی معتقدم در حالی که غيرمعتقدان به ماورااطبيعه به انرژی درمانی معتقد نيستند. اکثر معتقدان به انرژی درمانی به ماورا اين طبيعت يعنی خدا و چيزی ورای اين طبيعت معتقد هستند اما من معتقد نيستم. پس نظر من هم نظر معتقدان به ماوراالطبيعه و هم نظر غيرمعتقدان ماوراالطبيعه را پوشش می دهد اما با تعريفی ديگر.
   
    حال نظر خود را به طور روشن در مورد کائنات دوباره می نويسم. کل کائنات ، آن چيزی که وجود ( هستی ) دارد ابعاد مختلفی دارد. کل کائنات که ابعاد مختلفی دارد ماده هست در بعد فيزيکی ، يعنی بعدی که قابل لمس و مشاهده است و موج است وقتی که در نقش ديگری ظاهر می شود و انرژی هست وقتی که در بعد ديگری ظاهر می شود. آن بعدهايی را که می توانيم بشناسيم در حيطه فيزيک و آن بعدهايي که در حال حاضر ناشناخته اند ماورااطبيعه می ناميم. در راستای پيشرفت علم بسياری از بعدهای ماورالطبيعه شناخته شده و جزو علم و فيزيک محسوب می شوند اما اين ابعاد آنقدر گسترده اند که نمی توان گفت تا کجا علم خواهد توانست پيش برود.
   
    در مورد انرژی نکته ای را متذکر می شوم که لفظ انرژی در علم فيزيک با انرژی که در انرژی درمانی به کار برده می شود متفاوت است . مرسوم شده است که به اين بعدهای متفاوت چون از نظر جريان پيدا کردن شبيه هم هستند يک لفظ به کار برده شود. در واقع لفظ انرژی برای بعد ديگری از ماده که می تواند جريان پيدا کند به کار برده شده اما در انرژی درمانی از اين لفظ برای بيان چگونگی انتقال نيروها از لفظ انرژی استفاده شده تا اين جريان نيروها با تمثيل فيزيکی تفهيم شود. در حالی که صحبت از انرژی در عرفان و انتقال نيرو، بُعدهای ديگری را مد نظر دارد.
   
    حال چرا بُعد فيزيکی را بُعد مادی نمی نامم. درست است که ماده يک بعد از اين کائنات است و علم فيزيک همه ابعاد اين کائنات را مورد بررسی و کشف قرار می دهد. اما آن بعدی را که قابل لمس است بُعد فيزيکی می نامم. دليل اين است که ابعاد جدا از هم نيستند و اين يک کل است که ابعاد مختلف دارد. ماده هم بُعد فيزيکی دارد و همزمان بُعدهای ديگر را نيز داراست. بنابراين از لفظ بُعد مادی برای ماده استفاده نمی کنم تا ماده را از بعدهای ديگر خالی نکرده باشم. ماده همزمان همه ابعاد را در درون خود دارد. آن بُعدی را که قابل لمس است بُعد فيزيکی می نامم.
   
    حال برمی گردم به عبارت " وحدت در کثرت" . من چگونه اين عبارت را در ماده می توانم تشريح کنم. کل کائنات يکپارچه است با ابعاد مختلف. در بُعد فيزيکی، ذرات از هم جدا به نظر می رسند اما در واقع اين کل ، يکپارچه است و تمام ذرات در ارتباط تنگاتگ با هم هستند و در ابعاد ديگر در واقع از هم جدا نيستند که در ارتباط باشند يا نباشند. به نظر می رسد که اين ذره ای بودن فقط در بُعد فيزيکی اين کيهان نمود دارد و در ابعاد ديگر ذره ای وجود ندارد که جدا باشند. اين نظريه ، انتقال نيروها در ابعاد ديگر را نيز توجيه می کند که هنگام انرژی درمانی ، فرد درمانگر از طريق بعدی که ذره ای نيست و يکپارچه است با فرد ديگر در ارتباط است و به اين ارتباط هوشيار می شود و درمان حاصل می شود.
   
    در تعريف روح نيز از همين نظريه استفاده می کنم و روح را نيز بعد ديگری از اين کائنات می دانم اما نه تکه تکه و جدا برای هر فرد. روحی برای هر فرد قائل نيستم. به روحی يکپارچه قائل هستم که همه می توانند به اين روح هوشيار شده و با هم در ارتباط باشند. نمی گويم در بُعد ديگر سير کرده و با هم ارتباط برقرار کنند. می گويم به اين بُعد هوشيار شده و با هم ارتباط برقرار کنند. زيرا که زمان فقط در برخی بعدها وجود دارد و برای بعد های ديگر بی معنی است . کافی هست به آن بعد هوشيار شويم ، کل در اختيار ماست و نيازی به سير کردن در اين کل نيست.
   
    پس به نظر من در بُعدهای ديگر ما از هم جدا نيستيم فقط به آن هوشيار نيستيم. با هوشياری به بعدهای ديگر که از طريق يادگيری مهارت هايي امکان پذير است می توانيم با بعد فيزيکی همديگر نيز ارتباط برقرار کنيم.
   
    مرگ نيز اتمام پايين ترين سطح از هوشياری است که انسان و موجودات زنده دارا هستند. سطوح بالاتر
    هوشياری از طريق کسب مهارت ها به دست می آيند و گاهی اوقات اين هوشياری های برتر از بدو تولد در کودکان وجود دارد که به مرور کور می شود.
   
    برای انتقال بهتر بُعد روح از تمثيل بخار استفاده می کنم. هنگامی که تجمعی به صورت انسان شکل گرفته است {در بُعد روح به صورت تمثيلی} شما فشردگی بخار در قسمتی از بخار کل را در نظر بگيريد. هنگام مرگ ، اين فشردکی بخار از بين می رود. چرا از تمثيل بخار استفاده می کنم؟ مولکول های جسم جامد قابل جابه جايی نيستند ، مولکول های آب تا حدی در حرکت هستند که سيال محسوب می شوند ، مولکول های بخار يا ابر در جريان هستند و به وابستگی بسيار ناچيزی دارند. هنگامی که من از تمثيل بخار برای بُعدی مثل روح استفاده می کنم می خواهم بيان کنم که ذرات اين کل در حال حرکت هستند و نمی توان گفت که کدام دره به کدام موجود تعلق دارد. هنگامی که بعد از مرگ فشردگی ذرات از بين می رود شما نمی توانيد ذرات پراکنده در بخار را دوباره جمع آوری کنيد و اعلام کنيد که اين ذرات به شخص خاصی تعلق داشته اند. ذرات در کل پخش می شوند. دقت شود که بخار فقط تمثيل است و همانطور که قبلن گفته شد ذره فقط در بُعد فيزيکی وجود دارد و بُعدهای ديگر ذره ای نيستند و يکپارچه هستند . فقط تجمع انرژی می تواند وجود داشته باشد نه ذره.
    با نظريه من ، نه تنها وجود روح که نظريه تناسخ( زندگی دوباره ) نيز رد می شود. و می توان اين نتيجه را نيز گرفت که در همه ما ذراتی از گذشتگان وجود دارد.(اين متفاوت از مسئله ژنتيک است.)
   
    يونگ معتقد است که يک ناخوآگاه جمعی وجود دارد که به ما منتقل می شود. با نظريه من ، اين ناخودآگاه جمعی نيز در همين کل ثبت شده است و در همه ما وجود دارد. چون ما در درون اين کل قرار داريم و قسمتی از آن هستيم.
   
    اين نظريه بسياری از سوالات را پاسخ می دهد . پاسخ اين که ما از کجا آمده ايم و به کجا می رويم اين است که ما از جايی نيامده ايم و به جايی نيز نخواهيم رفت، فقط از شکلی به شکل ديگر تغيير می يابيم. چرا آمده ايم. ما وسيله هايی هستيم برای جلوه گری کائنات. در مذاهب گوناگون نيز گفته شده است که او ما را آفريد تا خود را ببيند.
   
    اميد که به بُعدهای ديگر خود هوشيار شده و همديگر را درک کرده و از افکار منفی برای خود و ديگران بپرهيزيم که ما همه يکی بيش نيستيم.
   
   
   
 

حتمن مطالب آرشيو را مطالعه فرماييد 

نظرات شما ...

لينک به اين مطلب  

 

 


تماس با من



صفحه فعلی



مطالب قبلی

از 6 بهمن 87 تا 26 مهر 88
از 1 تير 86 تا 30 دی 87
از 10 مرداد تا 15 آذر 85
از 11 آبان تا 20 اسفند84
از 3 تير تا 14 شهريور 84
از 5 اسفند 83 تا 20 خرداد 84
از 14 آبان تا 27 بهمن 83
از 22 فروردين تا 22 مهر 83
از 18 بهمن82 تا 15 فروردین83
از 12 آبان تا 26 دی 82
از 16 شهريور تا 6 آبان 82
از 18 تير تا 14 شهريور 82
از 7 اسفند 81 تا 10 تير 82
از 30 آذر تا 24 بهمن 81
از 27 آبان تا 13 آذر 81
از 27 مهر تا 24 آبان 81
از 8 مهر تا 21 مهر 81
از 5 شهريور تا 8 مهر 81
از 22 مرداد تا 4 شهريور 81



اين هم لوگوی من :

برای معرفی وبلاگ من کافيست متن زير را انتخاب (ctrl + A) ، کپی (ctrl + C) و در صفحه خود اضافه (ctrl + V) نماييد.


معرفي اين وبلاگ به دوستان !
اسم شما :

آدرس پستي شما :

آدرس پستي دوستتان :

پيغام شما :

ارسال کپي برای خود  


معرفی چند وبلاگ

نيک انديشان
سرزمين رؤيايی
نکته ها!
زنده ها
يک فنجان چای
جان شيفته (آزی)
نی و نای
همه ما آدما يه نفريم
هستی يار
Ilsuan
نيک منش
مسافر سرزمین هيچ کس
صعود برهنه
بارانی83
شيران خندان
حرف های تنهايی
tounge of soul
زوربا
ماه نقره ای
مسافر آنسو
بی نام بی پايان
زن ، مرد
خاتون
آبی آسمانی
جدال با خاموشی
باد صبا
يه مريم دست و پا چلفتی
انگوری
گاه نامه آبی
خوشحالترين خوشحال ها
حرف های دوستانه
جا يی همين نزديکی
خط خطی های دفترم
نی نی جون
سلام هموطن
پدرخوانده
منم آن پرنده که تنها گناهش پرواز است
ترنم
در مه
مدد يا علی
هميشه بهار
رهايی را
گلابتون خانمی

دندانپزشکی به زبان ساده

 
 
 
استفاده از مطالب اين وبلاگ با ذکر مأخذ بلامانع است. سرصفحه